توی قرن خشم و فولاد.زیر یخ باد زمستون
.
یه گل عاطفه سبزشدتوی یک باغچه ی بیرون
.
نه یه دست باغبونی که ازش خارو بگیره
نه یه نور گرم آفتاب توی فصل برف و بارون ای شقایق
گل قصه با تو همسنگرو راهم توی رگبار زمستون
یادتو پشت و پناهم
..
اگه تنهایی و غصه از تو امیدو گرفته
ابر امیدو سپیدی دشمن شب سیاهم ای شقایق...شقایق ..شقایق.گل قصه
برگاشو پیچیده دورش توی این سوزش جلاد
ساقه اما استواره توی خاک و گلو فولاد
خواب آزادی و رویش پیچیده تو رگو ریشش
بیقرار اما صبوره خسته از این همه بیداد ای شقایق
گل قصه باتو همسنگرو راهم توی رگبار زمستون یاد توپشت وپناهم
اگه تنهایی وغصه از تو امید و گرفته
ابر امید و سپیدی دشمن شب سیاهم ای شقایق...شقایق..شقایق.گل قصه
صفحه قبل صفحه بعد
:: موضوعات مرتبط:
شقایق... ,
,
:: برچسبها:
m ,
r ,
s ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0