نقدهای متفاوتی به شعر خیام می شود وارد کرد. خصوصاً در میان معاصرین، خیام هر جا شیفتگی در مخاطبش برانگیخته و لزوم دفاع بر نقاد واجب نموده هر کس به فراخور اعتقاد شخصی، رباعیات خیام را شرح کرده است.
این همه تردید به آنچه پیرامون خیام است نزد هیچ متفکر ایرانی دیده نمی شود. خیام حکیم، خیام فیلسوف، خیام ریاضی دان و خیام شاعر. منشأ همه ی این تردیدها از شعر خیام است. شعری که منسوب به خیام است. دفترهای شعری که امروز از خیام هست، بعضاً تکثری قابل ملاحظه دارد و این، تردیدها را در مورد خیام افزایش می دهد. هرچند که از مکتوبات حکمت و کلام به جا مانده از او هم می توان به این تردیدها رسید. خیام را در الهیات، تالی تِلوِ بوعلی می خوانند. هر چند که بعید به نظر می رسد که به مبانی حکمت مشاء، پایبند مانده باشد اما سوالات در کلام و الهیات را بر اساس حکم مشایی پاسخ می داده. این تفاوت اعتقاد و فعل در نجوم هم وجود داشته است. درست همان گونه که به «علم احکام نجوم» نیز معتقد نبوده ولی پرسش هایی از این دست را هم بر اساس "علم احکام نجوم" پاسخ می داده است. شاید در همه ی اعصار چنین متفکرینی وجود داشته باشند. این بیشتر جنبه ی معلمی دارد. پزشکِ استاد به دانشجویانش تمام اصولی که در تاریخ پزشکی است آموزش می دهد یا طلبه های جوان تحلیل های گوناگون حکمی و فقهی را از اساتیدشان فرا می گیرند اما در مورد خیام این موضوع تفاوت عمده ای دارد. شاید برای بررسی این تفاوت اندیشه و عمل نیاز به تحلیل روان شناختی و هم البته جامعه شناسانه باشد. روان شناختی از این نظرگاه که آدم های زیادی وجود دارند که علاقه مند به تشکیک پدیده ها دارند آنچه را می آموزند حتی وقتی آن آموزه در وجودشان رسوب کرد باز در آن شک می کنند. شاید همین حس شک مدرنیته را شکل داده باشد. این نتیجه گیری حاصل بحث کلامی و فلسفی از سنت و مدرنیته نیست. این تحلیلی روان شناسی می طلبد. آن چه دکارت به عنوان انسان مجرد مطرح می کند این که انسان این توانایی را دارد که مستقل و مجرد بدون هیچ پیش زمینه ای به پدیده های درونی و پیرامونش فکر کند از نظر روان شناسی شک است. تردیدی است که خیام آن را نو به نو در زندگی و آثارش نشان داده است.
خیام در میزان الحکمه (رساله فی الاحتیال مقداری الذهب و الفضه فی جسم مرکب منها) که موضوع آن مکانیک و وزن مخصوص اجسام است دیگر دچار تردید نمی شود این ویژگی علومی است که وابستگی به ریاضی و فیزیک دارد شاید هم این تردید وجود داشته و از این دست شنونده ی درخوری در زمان خیام نبوده است. تردید در پدیده هایی که حدوث آن ها مبنای طبیعی دارد مشکل است هر چند که انیشتین این تردید را در فیزیک نیوتن مطرح کرد و آن زمان که فیزیک کوانتوم در همان زمان حیاتش مطرح شد آن را باز یچه ای عنوان کرد. اما در مورد خیام با عنایت روح شاعرانگی مردم پارسی گو این تردیدها، برای همه قابل فهم است. پرسش هایی که مکرراً در شعر خیام یا منسوب به خیام دیده می شود از همین تردیدها حکایت دارد.
دارنده، چو ترکیب طبایع آراست
|
|
|
گر خوب نیامد این بنا عیب که راست؟
|
دوری کن در او آمدن و رفتن ماست
|
|
|
کس می نزند دمی در این معنی راست
|
ترکیب پیاله ای که درهم پیوست
|
|
|
چندین سر و پای نازنین و برو دست |
باز از چه سبب نکندش اندر کم و کاست
|
|
|
وَر خوب آمد خرابی از بهر چراست؟
|
آن را نه نهایت نه بدایت پیداست
|
|
|
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست؟
|
بشکستن آن روا نمی دارد مست
|
|
|
از مهر که پیوست و به کین که شکست
|
نقدهای متفاوتی به شعر خیام می شود وارد کرد. خصوصاً در میان معاصرین، خیام هر جا شیفتگی در مخاطبش برانگیخته و لزوم دفاع بر نقاد واجب نموده هر کس به فراخور اعتقاد شخصی، رباعیات خیام را شرح کرده است. آن جا که هدایت، رباعیات خیام را جمع آوری شرح را کرده بیش از آن که به مکتوبات دیگر خیام نظر داشته باشد آن چه منطبق با عقیده ی شخصی اش بوده را نزدیک به شعر و البته عقیده ی خیام دانسته. حتی در خیام هدایت رباعیاتی دیده می شود که در کمتر منبعی از منابع رباعیات خیام دیده می شود و این موج اداگونه از نظریات یک نفر که همیشه دست کم تا امروز در ادبیات ایران و جهان وجود دارد به چنین نقدهایی صرفاً به جهت تکرار بیش از حد قوّت می بخشد. در رباعی:
«دارنده چو ترکیب طبایع آراست باز از چه سبب فکندش از کم و کاست»
«گر خوب نیامد این بنا عیب که راست؟ وز خوب آمد خرابی از بهر چراست»
این تفاوت برداشت را به خوبی می توان مشاهده کرد. پیشتر مشخص است که این شیوه ی نشانه گذاری (نقطه، ویرگول، علامت پرس، تعجب و ...) دیری نیست که در فن کتاب فارسی رایج شده است پس حکم مقتضی به آمدن علامت پرسش در پایان مصراع چهارم وجود ندارد. اگر این فرض را بپذیریم در همین یک رباعی خیام از نظرگاه اعتقادی او می توان حرف های زیادی زد.
با فرض پذیرفتن علامت سوال در پایان مصراع ها، همان نظر شک و تردید خیامی، قوت می گیرد. سوالی که نمایان کننده ی آرایه ی تجاهل العارف در شعر خیام نیست همان تردید است و غیر از آن نیست اما فرض بگیرید که علامت پرسش در مصراع چهارم (وَر خوب آمد خرابی از بهر چراست) در اصل نبوده باشد.و خیام پرسشی را مطرح می کند که خود در شعر به آن پاسخ می دهد این در شعر خیام شاهدی دیگری هم دارد:
هنگام سپیـده دم خروس سـحری دانی که چرا همی کند نوحه گری؟
یعنی که نمودند در آیینه ی صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
در مصراع "وَر خوب آمد خرابی از بهر چراست" بدون علامت سوال دیگر معنای شک نمی دهد؛ «چرا» دیگر پرسشی نیست. «چرا» به معنای چگونگی و اصل معنای پرسشگری ذهن انسان خواهد بود، این که کنار هم آمدن خوبی و بدی، خرابی و آبادی برای این است که ذهن پرسشگر انسانی توأمان به تمایز بیندیشد. سوال مهمی که مطرح می شود تفاوت انسان و حیوان است گروهی معتقدند که انسان صاحب فکر و اندیشه است و حیوان نه. انسان خوب را از بد تشخیص و حسّ شرطی سازی در بسیاری مواقع دارد اما انسان توانایی تمیز خوب از خوب تر و بد از بدتر را دارد. این همان چیزی است که به توانایی مضاعف تفکر انسان موسوم است انسان می تواند در مورد چیزی که اندیشیده دوباره بیندیشد. آن را اصلاح، تثبیت و یا حتی کتمان کند.
صفحه قبل صفحه بعد
:: موضوعات مرتبط:
خیام... ,
,
:: برچسبها:
m ,
r ,
s ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0